رسیدن به مرز قدرت جهان افسانه نیست

احیای قدرت ایران و رساندن آن به مرز یکی از چند قدرت جهانی، ناشدنی و خارج از توان ملت ایران نیست. باید باور کنیم که ایران عزیز ظرفیت‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، علمی و اجتماعی ایجاد تمدنی نوین و قدرتی جهانی دارد.

سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: بزرگ‌‌ترین پروژه انقلاب اسلامی ایران، احیای قدرت ایران بوده است. ایران شناسنامه تاریخی مشخصی دارد؛ کشور ما در برهه‌های مختلف تاریخی، «قدرتمندترین» یا یکی از قدرتمند‌ترین کشورهای جهان بوده است. چندهزار سال تاریخ ایران به خوبی گواه این مسئله است و البته در طول این تاریخ چندهزارساله، گهگاه فتوری هم در این قدرت پدید آمده است. حملات سهمگین خارجی از یک طرف و بی‌لیاقتی حکام ایران در دوره‌هایی از این تاریخ چندهزارساله، قدرت ایران را در دوره‌هایی تضعیف کرده، اما هر بار به‌زودی دوباره ایران مقتدر سربرآورده و به جبران مافات دست یافته است.

وقتی اسلام ظهور کرد و دستگاه شاهنشاهی آن زمان ایران، آن را برنتافت، ملت ایران آن را نسخه احیای قدرت خود دید و به آن روی آورده و گرامی داشت. از این زمان اسلام و ایران از یکدیگر نیرو گرفتند، ایران با کمک اسلام به کشوری با مدنیتی معنوی و نو تبدیل گردید و به‌عنوان مؤثر‌ترین ملت در پهنه اسلام – که شرق و غرب عالم را درنوردیده بود – درآمد. اسلام نیز از ایران قدرت گرفت و به تمدنی عظیم دست یافت. شهید بزرگوار «مرتضی مطهری» در کتاب نفیس «خدمات متقابل ایران و اسلام» این بده‌بستان تمدنی میان ایران و اسلام را به خوبی ترسیم کرده و در صفحه ۳۳۶ آن نوشته است:

«روی هم‌رفته، حدیث، تفسیر، کلام، فلسفه، تصوف و… در قرن نخستین اسلام پی‌ریزی شد و ملت ایران در این مورد در درجه اول قرار دارد. مکتب‌های نیشابور، هرات، بلخ، مرو، بخارا، سمرقند، ری، اصفهان و سایر شهرهای بزرگ ایران مرکز فعالیت و جنب‌وجوش بود. صدها نفر از رجال بزرگ اسلام در این شهرها تربیت شدند و در شرق و غرب عالم تمدن درخشان اسلام را محکم و استوار ساختند». خلاصه کلام او این است که اسلام اگرچه در شبه‌جزیره مبعوث گردید اما به‌وسیله ایران بالنده شد؛ به‌گونه‌ای که پس از مدت کوتاهی در هر جلوه اسلام نشانه‌ای از ایران دیده می‌شد؛ شخصیت‌های ایرانی در ریاضیات، طب، فقه، کلام، فلسفه، سیاست، ادبیات و… در پرتو روح پرورش‌دهنده و علمی اسلام چنان درخشیدند که آثار آنان تا قرن‌ها در هر گوشه ممالک اسلامی دیده می‌شد.

کاری که انقلاب اسلامی با ایران کرد درواقع تکرار همان کاری بود که اسلام با ایران کرد. همان‌گونه که ایران پیش از اسلام به‌واسطه نالایق بودن شاهان ساسانی و اشکانی از نظر پرورش علمی و تمدنی پس از یک دوره شکوه و اعتلا دچار حضیض شده بود، ایران قبل از انقلاب اسلامی هم به‌واسطه عدم لیاقت‌ شاهان پهلوی و قاجاری و نیز به‌واسطه قرار گرفتن زیر سلطه غرب پس از دوره شکوه و اعتلای صفوی به حضیض افتاده بود. در این دوره علم و پرورش تمدنی از جامعه ایران رخت بربسته و در اداره امور خود از قبیل پزشکی به غیر وابسته شده بود.

انقلاب اسلامی عرصه داخلی را از حکمرانان جبار و در همان حال وابسته و عرصه خارجی را از قرار گرفتن در ذیل قدرت‌های مسلط پاک و در هر دو عرصه جا را برای قدرت و هویت ایرانی باز کرد. از آن پس حکمرانی‌های موروثی که قرن‌ها حکومت را پدیده‌ای خانوادگی کرده بود، جای خود را به حکمرانی‌های مردمی که خود را «خدمتگزار» و مردم را «ولی‌نعمت» می‌دانست داد و روابط خارجی کشور را از قرار گرفتن در مدار غیر به روابطی مستقل و شاخص تبدیل کرد.

انقلاب اسلامی، مواجهه اصلی‌اش با سلطه خارجی و حاکمان نالایق داخلی بود که این هر دو در یکدیگر تنیده شده بودند و هر یکی موجد و مقوم دیگری بود. در واقع رابطه وثیقی بین سلطه خارجی و حکام نالایق داخلی وجود داشت. حضرت امام خمینی که به گواهی اسناد تاریخی و از جمله دست‌خط ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳ ایشان در کتابخانه وزیری یزد، در کمین این دو بود و دنبال فرصت مناسبی می‌گشت تا شر این دو را از سر مردم ایران کم کند و ایران را از زیر آوارهای آن بیرون ‌آورد و به آن امکان بالندگی بدهد، به مناسبت تصویب لایحه «کاپیتولاسیون» در مجلس شورای ملی که توسط دولت وابسته و نوکرمآب شاه و اسدالله علم ارائه شده بود، وارد میدان گردید و شاه و آمریکا را توأمان مورد حمله قرار داده و ملت را به نهضت و انقلابی عمیق فراخواند. بازخوانی فرازهای سخنرانی تاریخی حضرت امام خمینی(ره) در مدرسه فیضیه که چهارم آبان‌ماه ۱۳۴۳ در روز میلاد حضرت صدیقه طاهره – سلام‌الله‌علیها – یعنی درست ۵۸ سال پیش ایراد شد، درهم‌تنیدگی این دو جنبه از یک‌سو و دربرگیری این دو عنصر را در راهبرد مبارزاتی امام مشخص می‌نماید.

حضرت امام در واکنش به تصویب لایحه مصونیت قضایی عناصر نظامی، سیاسی، اقتصادی و… آمریکا – موسوم به کاپیتولاسیون – در مجلس شورای ملی، حساسیت بسیار بالای خود را با این عبارات بیان فرمودند: «من تأثرات قلبی خود را نمی‌توانم اظهار کنم، قلب من در فشار است؛ چند روزی که مسائل اخیر ایران را شنیده‌ایم، خواب من کم شده است، ناراحت هستم، قلبم در فشار است، با تأثرات قلبی روزشماری می‌کنم که چه وقت مرگ پیش بیاید. ایران دیگر عید ندارد، عید ایران را عزا کردند… ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، باز هم چراغانی کردند! پایکوبی کردند! اگر من جای اینها بودم این چراغانی را منع می‌کردم. می‌گفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند، بالای سرخانه‌ها بزنند، عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت». (صحیفه امام، ج ۱، ص ۴۵) اگرچه حضرت امام خمینی در مهرماه سال ۴۱ هم در واکنش به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی – که برای تسهیل ورود بهائیت در انجمن‌ها، قسم به قرآن کریم را در سوگند منتخبین این انجمن‌ها را برداشته بود – هم وارد میدان شده بود، سطح واکنش ایشان به این موضوع با سطح واکنش به لایحه کاپیتولاسیون قابل مقایسه نبود و از این‌رو رژیم پهلوی برخلاف مورد قبلی که حضرت امام – در جایگاه مجتهد – را به زندان انداخت ۹ روز پس از سخنرانی چهارم آبان‌ماه، که فضایی از تنفر علیه شاه پدید آورده بود، حضرت امام – در جایگاه مرجع تقلید – را دستگیر و سپس به خارج از کشور تبعید کرد.

کار حضرت امام در ماجرای برخورد با کاپیتولاسیون، احیای منزلت به تاراج رفته ایران توسط آمریکا و شاه بود. از این‌رو اگر پرسیده شود چرا در ایران انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به وقوع پیوست؛ حتماً باید گفت مردم برای عزت خود و احیای قدرت تاریخی ایران به میدان آمدند و اسلام که معنوی‌‌ترین و انسانی‌‌ترین بنیان‌های فکری دارد، بستر انتقال از کشوری تحت امر دولت‌های خارجی و تحت اداره شاهی نالایق، به کشوری تحت اداره مردم و تحت زعامت رهبری شجاع فراهم کرد.

خارج شدن از زیر سلطه خارجی و رها شدن از سیطره عوامل خارجی بسیار پسندیده است، اما در اینجا یک سؤال وجود دارد؛ آیا در عالم واقعی – و نه فلسفی و ذهنی – شدنی هم هست؟ آیا در زمانه‌ای که قدرت‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری، تحت سلطه غرب قرار دارد، احیای قدرت تاریخی ایران ممکن است؟ عده‌ای از عناصر سیاسی در پاسخ به این سؤال می‌گویند خیر امکان واقعی برای آن وجود ندارد! یکی از این افراد در دانشگاه تهران با صراحت گفت: وقتی آمریکا با فشار دادن یک تکمه می‌تواند کل ایران را نابود کند، از امکانات نظامی ما چه کاری برمی‌آید؟ و سخن آقای روحانی را هم به یاد داریم که گفت: «از تأمین آب آشامیدنی مردم تا تجهیزات پیچیده، نیازمند اعطای آنها توسط غرب هستیم» ده‌ها نفر دیگر هم به نام فلان دیپلمات سابق وزارت خارجه و رئیس فلان حزب سیاسی یا بهمان شخصیت دانشگاهی، این پاسخ را تکرار می‌کنند. از جمله یکی از افراد متوسط این جریان که مسئولیتی در دولت قبل داشت، در سخنرانی خود در دانشگاه علامه طباطبایی گفت: «قدرت برتر» منطقه شدن در توان ایران نیست و باید سیاست خارجی خود را در تعامل با قدرت‌های شناخته‌شده جهانی و منطقه‌ای تنظیم کرده و پا از گلیم خود خارج نکنیم.

اما واقعاً احیای قدرت ایران و تبدیل ایران به یکی از قطب‌های قدرت جهان و رسیدن به «ایران قوی» کاملاً ممکن است و می‌توان علی‌رغم دشمنی‌های غرب و عوامل آن به آن دست یافت. بزرگ‌‌ترین دلیل این مدعا، بقای جمهوری اسلامی و پیشرفت‌های آن علی‌رغم ۴۴ سال سنگ‌اندازی دشمنان است. با قاطعیت می‌توان ادعا کرد که ایران امروز در نسبت‌سنجی با ایران ۱۳۵۷ – بدون استثنا – در تمامی زمینه‌ها چه سخت‌افزاری و چه نرم‌افزاری جلوتر است.

ایران ۱۴۰۱ از کشوری تحت سلطه خارج شده و به کشوری دارای اقتدار در برون مرزها تبدیل گردیده است. خارج شدن از تحت سلطه اگرچه ماجرای آسانی نبوده، ولی اتفاق افتاده و نتیجه این خارج شدن هم تحمیل هزینه‌های کمرشکن به کشور نبوده است. به عبارت دیگر ایران ضمن آنکه در محیط خارجی از کشوری تابع خارج شده، در محیط داخلی و عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، علمی، تکنولوژیک، نظامی، امنیتی و اجتماعی هم به کشوری قدرتمندتر تبدیل گردیده و صدالبته هزینه‌هایی را هم برای مقابله با توطئه‌ها پرداخت کرده است. این مقابله با توطئه‌ها هم همه‌اش هزینه نبوده است و از دل آن، فرصت‌های بی‌بدیلی بروز کرده است. شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی می‌گفت: «فرصت‌هایی که در تهدیدها وجود دارد، در خود فرصت‌ها وجود ندارد.»

ایران در این صحنه به‌عنوان کشوری پیشتاز و در عین حال «خوداتکا» عمل کرده است. وقتی در جلسه استماع شورای روابط خارجی کنگره آمریکا گفته می‌شود «ما در منطقه به هیچ وجه نمی‌خواهیم با سپاه پاسداران درگیر شویم» و یا وقتی فرمانده پنتاگون در نامه اخیر به رئیس‌جمهور آمریکا می‌نویسد «گول تحلیل‌های سازمان سیا در مورد جمهوری اسلامی را نخورید، این آشوب‌ها به هیچ وجه از قدرت ایران و رهبری آن در داخل و از قدرت عملیاتی سپاه در خارج کم نکرده است»، این نشانه آن است که ما قدرت نظامی آمریکا را منفعل کرده‌ایم. وقتی صندوق بین‌المللی پول می‌گوید روند کنونی رشد اقتصادی، ایران را طی پنج سال آینده به رتبه ۱۴ اقتصاد جهان می‌رساند، نشان می‌دهد ما در حال منفعل کردن قدرت اقتصادی آمریکا – تحریم‌ها و بایکوت‌ها – هستیم. وقتی ایران در عرصه علمی در موقعیت‌های بین ۳ و ۱۸ قرار دارد، به آن معناست که ما در حال منفعل کردن قدرت تکنولوژیک رقیبان خود هستیم. پس احیای قدرت ایران و رساندن آن به مرز یکی از چند قدرت جهانی، ناشدنی و خارج از توان ملت ایران نیست. باید باور کنیم که ایران عزیز ظرفیت‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، علمی و اجتماعی ایجاد تمدنی نوین و قدرتی جهانی دارد.

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*